مرد و چاله
روزی مردی داخل چاله ای افتاد و نمیتوانست بیرون بیاید
یک راهب او را دید و گفت:حتما گناهی انجام داده ای!
یک دانشمند عمق چاله و درصد رطوبت خاک را اندازه گرفت
یک روزنامه نگار درمورد دردهایش با او مصاحبه کرد
یک پزشک برای او دو قرص آسپیرین پایین انداخت
یک تقویت کننده فکر به او نصیحت کرد خواستن توانستن است
یک مرد خوشبین گفت:ممکن بود دست و پایت را بشکنی!
سپس فرد بی سوادی گذشت و دست او را گرفت تا از چاله بیرون بیاید